جدول جو
جدول جو

معنی گوش یازی - جستجوی لغت در جدول جو

گوش یازی
نیوشه، (لغت فرس ص 443 ذیل نیوشه)، استراق سمع، استماع، (یادداشت مؤلف)،
- گوش یازی کردن، تیز کردن گوش برای شنیدن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
گوش یازی
استراق سمع نیوشه
تصویری از گوش یازی
تصویر گوش یازی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوش ماهی
تصویر گوش ماهی
صدف، غلاف صدف، گوش دریا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش مالی
تصویر گوش مالی
مالیدن گوش کسی، کنایه از تنبیه و ادب کردن، گوش تابی، برای مثال چون جفا آری فرستد گوش مال / تا ز نقصان وا روی سوی کمال (مولوی - ۳۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش تابی
تصویر گوش تابی
گوش مالی، مالیدن گوش کسی، تنبیه و ادب کردن، گوش تابی
فرهنگ فارسی عمید
نوعی از آتش بازی، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عمل گوی باز، کار گوی باز، گوی باختن، بازی کردن با گوی:
پس از چه رسد سرفرازی مرا
چو کوشش ترا گوی بازی مرا،
اسدی،
در این روز به کدو زدن و لهو و لعب و گوی بازی کردن مشغول باشند، (تاریخ قم ص 248)
لغت نامه دهخدا
عمل گوش تاب، گوش پیچی، گوش کسی را برای مجازات یا تأدیب پیچاندن، (فرهنگ نظام)، گوشمالی و سیاست، (ناظم الاطباء)، بر قیاس گوش تاب و با لفظ دادن و خوردن و کشیدن مستعمل، (آنندراج) :
سررشته گشته پنبۀ غفلت به کار من
از بس که گوش تابی استاد خورده ام،
ملا مفید بلخی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
حالت و چگونگی گوش تیز، تیزگوشی، رجوع به تیزگوشی شود
لغت نامه دهخدا
صدف را می گویند و آن غلاف مروارید است، (برهان)، نوعی است از صدف که به گوش ماهی ماند، (رشیدی)، گوش دریا، (آنندراج)، حرج، (مهذب الاسماء)، ذبل، (منتهی الارب)، صدف، (بحر الجواهر)، منقاف، نوعی گوش ماهی، (از المنجد)، ودع، ودع، (بحرالجواهر) :
مرا یک گوش ماهی بس کند جای
دهان مار چون سازم نشیمن،
خاقانی،
من و گوشۀ کهتر از گوش ماهی
که گیتی چو دریا مشوش فتاده است،
خاقانی،
چنان تنگی در او از جوش ماهی
که نبود جای در در گوش ماهی،
سلیم (از آنندراج)،
شد از موج آن بیکران بحر قیر
پر از گوش ماهی هزارآبگیر،
ملاعبداﷲ هاتفی (از آنندراج)،
، پیاله که از صدف سازند، (برهان)، پیالۀ صدفی، (رشیدی)، پیالۀ شراب ازصدف، (از مجموعۀ مترادفات ص 83) :
یک گوش ماهی از همه کس بیش ده مرا
تا بحر سینه جیفۀ سودا برافکند،
خاقانی،
یک گوش ماهیی بده از می که حاضرند
دریاکشان ره زده عطشان صبحگاه،
خاقانی،
باده به گوش ماهیی بیش مده که در جهان
هیچ نهنگ بحرکش نیست سزای صبحدم،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
عمل گوش نواز. حالت گوش نواز (آواز). رجوع به همین ترکیب ذیل گوش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گو بازی
تصویر گو بازی
عمل گاوباز با گاو بمبارزه پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موش بازی
تصویر موش بازی
نوعی آتشبازی
فرهنگ لغت هوشیار
بازی با گوی و چوگان: پس از چه رسد سر فرازی مرا چو کوشش ترا گوی بازی مرا، عمل و شغل گوی باز
فرهنگ لغت هوشیار
گوش کسی را برای تنبیه و تادیب تابیدن گوشمالی گوش پیچی: سر رشته گشته پنبه غفلت بکار من از بس که گوشتابی استاد خورده ام. (مفید بلخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش تیزی
تصویر گوش تیزی
نیرومندی شنوایی قوت سامعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش ماهی
تصویر گوش ماهی
غلاف صدف را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش نوازی
تصویر گوش نوازی
نوازش گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوز بازی
تصویر گوز بازی
بازی با گردو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش یازی کردن
تصویر گوش یازی کردن
تیز کردن گوش برای شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش ماهی
تصویر گوش ماهی
صدف، غلاف صدف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوش ماهی
تصویر گوش ماهی
صدف
فرهنگ واژه فارسی سره
گلایه شکوه گله
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع علف هرز که شبیه صدف دریایی است
فرهنگ گویش مازندرانی